دوستت دارم عشق خاله
عزیز دلم
پارسای خوشگلم
دلم خیلی برات تنگ شده
برای چشمای براق و با محبتت
تا من از مسافرت بیام تو رفته بودی
جات تو خونه خیلی خالی بود وقتی رسیدم
مامان نرگس دیگه خیالش راحت بود که نیستی بری روی شیشه های میز
اونارو گذاشته بود سر جاش
نمیدونی وقتی که شیراز بودم باصدای خوشگلت گفتی از پشت تلفن بهم خاله چه حس خوبی داشتم
دلم میخواست بال داشتم و میومدم تهران پیشت بغلت میکردم
وقتی فهمیدم خودت گوشی مامانتو برداشتی زنگ زدی کلی به هوشت افتخار کردم پسر باهوش خاله
تازه همون موقع برای اولین بار بهم گفتی خاله حنا
دلم رفت برات
چیزی نمونده بود جلوی فامیلای عمو اشکم دربیاد از دلتنگی تو
مامان نرگس میگفت حوصله ت سر میرفت میرفتی تو اتاق پذیرایی که ما بودیم همیشه، میگفتی خاله/ عمو
پسر گلم از خدا میخوام که همیشه پسر خوبی باشی و برای خدا باشی
مایه افتخار پدر و مادرت و همیشه موفق باشی
عشقم همیشه بدون که خاله خیلی خیلی دوستت داره